این راه برای رفتن است...This is the way to go...

این راه برای رفتن است...This is the way to go...

برای رسیدن نیازی به راه نیست.-R8-..Need to reach is no way
این راه برای رفتن است...This is the way to go...

این راه برای رفتن است...This is the way to go...

برای رسیدن نیازی به راه نیست.-R8-..Need to reach is no way

نامه ای به مخاطب ناشناس

قبل از این که نامه رو بخونید بگم که  عاشقی یه چاقوی دو سر تیزه وقتی همه چی خوبه همش تو این فکری که چطوری بهترش کنم چطوری خوشحال ترش کنم و هزار تا کار که میخوای انجام بدی و  هم سختی داره هم لذت که البته اون سختیه هم خودش لذت بخشه...اما وقتی اوضاع بر وفق مرادت نیست هی میخوای درست کنی خرابتر میکنی همش سختی سختی و سخت میگذره  و باز نگاه که میکنی همین سختیه هم قشنگه . 

داشتم تو نت میچرخیدم یه دفعه چشمم خورد به این نامه .برام جالب بود.با خوندنش دلم یه طوری شد گفتم برای شما هم بزارم ببینید از وبلاگ حرفهای جامونده



................................................................................................................................



سلام


سال نو مبارک باشه ایشالله برات

سال نو شد و تو هنوز اینجا نیستی .حق بده شک کنم به اینکه دوستم داری یا نه.آخه هر کسی هم باشه دیگه سال تحویل سعی میکنه کنار کسی باشه که دوستش داره .اما من هرچی نگاه کردم تو نیومدی…لباس پوشیدم.هفت سین چیدم ، شمع روشن کردم و ماهی گلی ها رو توی تنگ انداختم اما تو نیومدی.انگار فاصله ی من و تو از سیصد و شصت و پنج روز سال خیلی بیشتره ، انگار من و تو اندازه قرن ها با هم فاصه داریم و هرچی من بیشتر به انتظارتو روز ها رو میشمرم فاصلمون بیشتر میشه.دلم میخواد یه جایی بین این روزها یهو زمان بیاسته.یهو ساعت ها از کار بیافتن و اونوقت من بتونم اسمت رو فریاد بزنم و مطمئن باشم که تو صدام رو میشناسی.میدونی که منم که به خاطرت حاضرم دنیا ها رو بشکافم تا پیدات کنم.تا به همه نشونت بدم و بگم ایناهاش..این همونیه که من دنبالش میگشتم.

رفته بودم عروسی یکی از اقوام و همش حواسم به حرکات عروس بود، یه جورایی علاقه دارم به اینکه زل بزنم به عروس و احساساتش رو حدس بزنم.وقتی داشتم نگاش میکردم گاهی اضطراب رو توی نگاهش میدیدم و داماد رو که کنارش نشسته و این سوال برام پیش میومد که توی این لحظه های دل نگرانی چرا دست داماد رو نمیگیره و محکم فشار نمیده تا آروم شه؟نمیدونی چقدر دلم میخواد گاهی اینجا باشی تا دست های سردم رو بگیری و من یهو آروم بشم ، بهار بشم ، متولد بشم …

میدونستی امروز روز تولد منه؟ میدونستی تا سال تحویل شده منم به دنیا اومدم؟ نکنه آرزوی سال تحویل تو بودم یه موقعی؟

میدونی دلم میخواد یه روز ازم سوال کنی دلت میخواد کادو چی بگیری و بگم تو رو؟

هرچقدر هم این روزها بگذره ، هر چقدر هم بد بگذره ، هر چقدر هم سال عوض شه و یکی دیگه بیاد ، بدون من دوستت دارم.

فعلا خدانگهدار

پی نوشت:بیا حدس بزنیم تو عیدی به من چی میدی؟ فکر کنم یا کتابه یا یه چیزی که خودت درستش کردی … حتی اینکه نگاهمم بکنی برای من یه دنیاست…

پی نوشت دوم: یادت نره این روزها خیلی شیرینی و آجیل نخوری …یا چاق میشی یا مریض.مراقب خودت باش


از وبلاگ حرفهای جامونده

نظرات 1 + ارسال نظر
میترا پنج‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 23:29 http://pouya.hamvar.ir/

2.345678993091.94658994199سلام
جالب بود
پیش منم بیا
بلاگ من در مورد
کار در منزل برای خانمای باذوقه
اگه خواستی منو با همین عنوان لینک کن و بگو به چه اسمی لینکت کنم
و یه چیز دیگه وبلاگ منو با اینترنت اکسپلورر باز کن که خوشگلتره
منتظرتم مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد