این راه برای رفتن است...This is the way to go...

این راه برای رفتن است...This is the way to go...

برای رسیدن نیازی به راه نیست.-R8-..Need to reach is no way
این راه برای رفتن است...This is the way to go...

این راه برای رفتن است...This is the way to go...

برای رسیدن نیازی به راه نیست.-R8-..Need to reach is no way

حالا دیگر .......

(A l i R 8) 
برای تا ابد ماندن باید رفت … گاهی به قلب کسی … گاهی از قلب کسی
خدایا وقتی بهم بخشیدی و ازم گرفتی
فهمیدم که معادله زندگی
نه غصه خوردن برای نداشته هاست
و نه شاد بودن برای داشته ها
آنچه که از هستی به تو می رسد”همان چیزی است که تو به هستی بخشیده ای
حالا دیگر……
نه از حادثه خبری هست
و نه از اعجاز آن چشم های آشنا
از دلتنگی ها هم بگذریم
تنهایی

تنها اتفاق این روزهای من است

وامید

امیدواری من به زندگی است

                                    

عاقبت ....

خدایا نمیدونم چی بگم واقعا

http://s1.picofile.com/file/6495743458/70654094561990174589.jpg

عاقبت
همه‌ی ما
زیر ِ این خاک
آرام خواهیم گرفت
ما
که روی ِ آن
دمی به همدیگر
مجال آرامش ندادیم

“آنا آخماتووا

هفت سین سیاسی

نوروزتان مبارک


اینم از هفت سین سیاسی

محمود احمدی‌نژاد: سهام عدالت، سنگ پا، سمنان، سوگلی، سنگ بزرگ، سنگک چهارصد تومنی، سندش هم موجوده

حسن فیروزآبادی: سرلشکر، سنگین، سیرمونی، سبد غذایی خانوار، سیب‌زمینی سرخ کرده، سیخ کوبیده‌ی اضافه، سبزی‌پلو با ماهی، سایر غذاها

عزت‌الله ضرغامی: سادیسم، سالوادور سیلینسا، سدا و صیما، سر گردنه، سالومه، سریال تکراری، سید کاظم احمدزاده

احمد خاتمی: ساندیس، سرسام، سوتی، سرمشق، سیاه چشمون، سوزان، سه بار در روز از این آبی‌های بخور لطفاً!

میرحسین موسوی: سر فتنه، سبزه، سالار، سرور، یه پارچه آقا، نان خامه‌ای، باقلوا (درسته که بعضی‌هایشان سین ندارند ولی حقیقت که دارند)

محسن رضایی: سیب‌زمینی، سازش، سرگردان، سوسه، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سازگار با محیط، سر جدت ولمون کن!

احمد جنتی: ساخت و پاخت، سنوات، ساییدگی، سالخورده، سنگواره، سمعک، سالمی هنوز؟

مهدی کروبی: سرباز انقلاب، سیصد میلیون تومن، سفید و باطله، سه دهم درصد آرا، سند تجاوز، سیا، سه‌شنبه‌های اعتراضی

اکبر هاشمی رفسنجانی: سکوت، سردار سازندگی، سکوت، سنگ روی یخ، سکوت، سیاست هویج و هویج و هویج، سکوت

اسفندیار رحیم مشایی: سر و مر و گنده، سوسول، سینگل، سکسی، سارا، سمانه، ساناز، سپیده، سولماز، سیما، سعیده، سلام، سفندیار هستم سی و سه ساله از سمنان!

پی‌نوشت:
دوستان عزیز می‌توانند هفت‌سین آدم‌های انتخابی خودشان را هم در بخش نظرات بنویسید، منتها آدم‌هایشان را جوری انتخاب کنند که جان صاحب وبلاگ به خطر نیفتد!‏

نامه ای به مخاطب ناشناس

قبل از این که نامه رو بخونید بگم که  عاشقی یه چاقوی دو سر تیزه وقتی همه چی خوبه همش تو این فکری که چطوری بهترش کنم چطوری خوشحال ترش کنم و هزار تا کار که میخوای انجام بدی و  هم سختی داره هم لذت که البته اون سختیه هم خودش لذت بخشه...اما وقتی اوضاع بر وفق مرادت نیست هی میخوای درست کنی خرابتر میکنی همش سختی سختی و سخت میگذره  و باز نگاه که میکنی همین سختیه هم قشنگه . 

داشتم تو نت میچرخیدم یه دفعه چشمم خورد به این نامه .برام جالب بود.با خوندنش دلم یه طوری شد گفتم برای شما هم بزارم ببینید از وبلاگ حرفهای جامونده



................................................................................................................................



سلام


سال نو مبارک باشه ایشالله برات

سال نو شد و تو هنوز اینجا نیستی .حق بده شک کنم به اینکه دوستم داری یا نه.آخه هر کسی هم باشه دیگه سال تحویل سعی میکنه کنار کسی باشه که دوستش داره .اما من هرچی نگاه کردم تو نیومدی…لباس پوشیدم.هفت سین چیدم ، شمع روشن کردم و ماهی گلی ها رو توی تنگ انداختم اما تو نیومدی.انگار فاصله ی من و تو از سیصد و شصت و پنج روز سال خیلی بیشتره ، انگار من و تو اندازه قرن ها با هم فاصه داریم و هرچی من بیشتر به انتظارتو روز ها رو میشمرم فاصلمون بیشتر میشه.دلم میخواد یه جایی بین این روزها یهو زمان بیاسته.یهو ساعت ها از کار بیافتن و اونوقت من بتونم اسمت رو فریاد بزنم و مطمئن باشم که تو صدام رو میشناسی.میدونی که منم که به خاطرت حاضرم دنیا ها رو بشکافم تا پیدات کنم.تا به همه نشونت بدم و بگم ایناهاش..این همونیه که من دنبالش میگشتم.

رفته بودم عروسی یکی از اقوام و همش حواسم به حرکات عروس بود، یه جورایی علاقه دارم به اینکه زل بزنم به عروس و احساساتش رو حدس بزنم.وقتی داشتم نگاش میکردم گاهی اضطراب رو توی نگاهش میدیدم و داماد رو که کنارش نشسته و این سوال برام پیش میومد که توی این لحظه های دل نگرانی چرا دست داماد رو نمیگیره و محکم فشار نمیده تا آروم شه؟نمیدونی چقدر دلم میخواد گاهی اینجا باشی تا دست های سردم رو بگیری و من یهو آروم بشم ، بهار بشم ، متولد بشم …

میدونستی امروز روز تولد منه؟ میدونستی تا سال تحویل شده منم به دنیا اومدم؟ نکنه آرزوی سال تحویل تو بودم یه موقعی؟

میدونی دلم میخواد یه روز ازم سوال کنی دلت میخواد کادو چی بگیری و بگم تو رو؟

هرچقدر هم این روزها بگذره ، هر چقدر هم بد بگذره ، هر چقدر هم سال عوض شه و یکی دیگه بیاد ، بدون من دوستت دارم.

فعلا خدانگهدار

پی نوشت:بیا حدس بزنیم تو عیدی به من چی میدی؟ فکر کنم یا کتابه یا یه چیزی که خودت درستش کردی … حتی اینکه نگاهمم بکنی برای من یه دنیاست…

پی نوشت دوم: یادت نره این روزها خیلی شیرینی و آجیل نخوری …یا چاق میشی یا مریض.مراقب خودت باش


از وبلاگ حرفهای جامونده